خانوم ز

ساخت وبلاگ

دارم آرشیومو میخونم و یه مطلب نوشتم راجبه ز که واسه اولین بار میخواست بیاد خونمون و چقد بعد اونبار اومد خونمون و چقد تو شرایط های بدتر اومد و باهاش رودربایستی نداشتم یه روز اتاقم وسطش پر جزوه و کتاب و کمدمم خالی وسط زمین بود اما اومد باهم حرف زدیم و خندیدم و اصلا ناراحت نبودم که قراره بیاد زندگی اینجوری تغیر میکنه دیگه!

سردرگمی...
ما را در سایت سردرگمی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4vitabrevisa بازدید : 91 تاريخ : يکشنبه 28 بهمن 1397 ساعت: 10:40